تحقیق مختصر و آماده در باره فرهنگ بومی و محلی
فرهنگ بومی چیست؟
فرهنگ بومی همانند بسیاری از فرهنگها در جهان یک فرهنگ محلی ـ منطقهای است. افراد بومی از طریق آن خود را با دیگران غیر بومی متمایز میکنند و برای این تمایز ویژگیهای فرهنگی ـ اجتماعی ـ محیطیای وجود دارد که را دارای یک فرهنگ معین کرده و ما به دلیل حضور دلالتهای توپولوژیک و محیطی آن را فرهنگ بومی نامگذرای کردیم.
هر فرهنگی در قالب فرهنگی خود دارای هویت مربوط به آن فرهنگ میباشد. فرهنگ بومی نیز به دلیل نام نهادن فرهنگ برای آن میتواند در ساختار درونی خود هویتی به افراد بدهد که از آن میتوان بهنام هویت بومی نام برد. هویت بومی برگرفته از فرهنگ بومی که لااقل میتوان در بخشهایی تمایز بین آن با فرهنگ همجوار را یافت. حال سؤال اصلی این است که اصلاً چرا ما گفتیم هویت بومی، نه هویت فرهنگی، برای این مسأله ابتدا لازم است ما بوم را بشناسیم. بوم یا محیط در انسانشناسی اکولوژی، یا انسانشناسی محیط شناختی مفهومی فیزیکی است که در آن خاصیت طبیعت، محیط زیست اقلیم درج میگردد. این مفهوم در انسانشناسی اکولوژیک مستلزم وجود الزامات مادی و شرایط محیط شناختی است که بر فرهنگ تاثیر می گذارد، از این نظر میتوان به تبع تأثیر بوم بر فرهنگ میتوان از آن به طبقه فرهنگ بومی ردهبندی کرد. از آنجا که روی دیگر سکه فرهنگ، هویت است میتوان برای فرهنگ بومی هویت بومی درنظر گرفت. بنابراین میتوان از هویت بومی سخن به میان آورد. حال نیاز است پتانسیلهای هویت بومی را مورد بررسی قرار داد.
پتانسیلها و منابع هویتسازی بومی
مکان، فضا، زمان، فرهنگ از مهمترین منابع هویتساز هستند. هرگونه هویت فردی و اجتماعی نیازمند تداوم فردی و اجتماعی است. این تداوم زمانی صورت میگیرد که گذشته معناداری وجود داشته باشد. از طرفی دیگر فرهنگ نیز مهمترین و غنیترین منبع هویتسازی است. تا زمانیکه فرهنگ و مخزن فرهنگی و خمیره های فرهنگی و نمادها و نشانهها در فرهنگ وجود نداشته باشد؛ هویت شکل نمیگیرد.
سخن از فرهنگ به واقع کاری سهل و ممتنع است . شاید به تعداد دانشمندان علوم اجتماعی و انسانی برای سؤال ” فرهنگ چیست ” پاسخ موجود باشد اما جمع میان تمامی آنها عبارتست از : ” مجموعه آداب و عادات و رسوم و هنجارهای اخلاقی و دینی و باورهای یک ملت ” . آنتونیو گرامشی فرهنگ را یک دانش دائرهالمعارفی و انسانها را نیز صرفاً ظروفی پرشده از اطلاعات تجربی و توده ای از حقایق خام نامرتبط نمی داند بلکه برپایه خود شناسی و آشنا شدن با خویشتن برتر خود دانسته می گوید : ” فرهنگ سازمان است ، نظم درونی فرد است ، شکل دادن به شخصیت خود است ، فرهنگ نیل به آگاهی بالاتریست که به کمک آن شخص به درک ارزش تاریخی خود و عملکرد خود در زندگی و حقوق و وظایفش توفیق می یابد ” . او نقد را موجب شکل گیری خودآگاهی می داند و در نهایت از ” نقد ” به فرهنگ میرسد . دقت در هردو تعریف علیرغم رویکرد انقلابی گرامشی ، وجه تشابهی را میان آن ها نشان می دهد .
برخی فرهنگ و تمدن را یکی می دانند و بجای هم ایندو واژه را استعمال می کنند و دیگرانی از قبیل ” نیکی . آر . کدی ” فرهنگ را به دو بخش مادی و معنوی تقسیم کرده تمدن را فرهنگ مادی می دانند .
اجمالاً می توان پذیرفت تمدن نحوه زیست علمی و فن آورانه یک جامعه است که باسرعت منتشر شده و فراگیر می شود ، یعنی می توان به راحتی از تمدن جهانی سخن گفت . امروز همه از دستاوردهای صنعتی و علمی و ارتباطی تقزیباً بطور یکسان استفاده می کنند و در گذشته نیز چنین بود ، اما فرهنگ به معنای پیش گفته فقط ملی و بومی است . شایان گفتن است که نمی توان در طول حیات یک جامعه تأثیر متقابل فرهنگ و تمدن را نادیده گرفت . وجود بعض جوامع که در مرحله بدویت بسر می برند به دلیل همین تأثیر است . فرهنگ ابتدائی هم نشین تمدن بدوی است و فرهنگ غنی و پربار قابلیت ایجاد یک تمدن پیشرفته و روزآمد را دارد . روشن است که اختراع ماشین چاپ چه تحول عظیمی در زندگی بشر ایجاد نمود و چگونه بر فرهنگ جوامع تأثیر ی شگرف نهاد . نیز می دانیم اختراع ماشین بخار در آغاز عصر انقلاب صنعتی و پیدایش پدیده تولید انبوه چگونه مناسبات تولید و اخلاق کار را دگرگون نمود . از طرف دیگر مظاهر تمدن وقتی از جایی به جایی منتقل می شود تأثیراتی در فرهنگ مقصد به جای می گذارد ، اینکه مثلاً می شنویم : ” فرهنگ آپارتمان نشینی ” یا ” فرهنگ مترو ” چنین و چنان ، ناظر به همین معناست . امروز دیگر مشاهده افراد در حالی که راه می روند و با تلفن همراه – بعضاً با صدای بلند – صحبت می کنند ، امری عادی است و موجب تمسخر و یاکراهت کسی نمی شود . امروز به مدد فن آوری های نوین ارتباطی نه فقط شاهد متأثر شدن وجوه مختلف فرهنگ از مؤلفه های تمدنی هستیم بلکه فرهنگ های گوناگون به سرعت از هم تأثیر می پذیرند و قریب به دو دهه است که اصطلاح فرهنگ جهانی همراه با نظم یا نظام نوین جهانی کاملاً در اذهان جای گیر و همین خود موجب بروز نگرانی هایی شده است ، در حالیکه قرار نبوده و نیست همه مثل هم باشند ، چنین چیزی را خدا نیز نخواسته است : ” انا جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ” . سه یا چهار سال پیش سینماگران فرانسه از سیطره هالیوود بر صنعت سینمای جهان اظهار نگرانی کرده اند و پیشتر از آن در کشورمان – با بسامد بسیار – از تهاجم فرهنگی غرب علیه فرهنگ ایرانی و اسلامی سخن رفته و می رود . از یک طرف عدم توجه به ماهیت فرهنگ و موجودیت تاریخ مند آن و از طرف دیگر وجود سابقه استعمار ملت ها به همین بهانه ها موجب پیدایی چنین نظرگاهی شده است ، اما جوامع انسانی جزیره هایی از هم دورافتاده نیستند و لاجرم به واسطه ارتباطات در معرض اختلاط فرهنگی قرار می گیرند و از آن گریزی نیست . ” والتر هینتس ” از جمله مورخانی است که به صراحت از نفوذ فرهنگ ایرانی در سلسله های مهاجم و حاکم بر کشور ایران نام می برد که پس از مدتی جادوی ایران دست به کار شده و حکومت رنگ و بوی کاملاً ایرانی بخود می گرفته است . مردم شناسان می گویند در بخش هایی از اسپانیا که زمانی تحت اداره مسلمانان بود ، امروز هم در میان تعارفات معمول این سخن جاری است که : ” بفرمائید ، منزل متعلق به شماست ” ! متقابلاً امروز فرهنگ ما – شرقیان بطور اعم – در معرض تأثیر پذیری قرار گرفته است ، آیا باید نگران بود ؟
هم بله و هم نه . بله ، بخاطر اینکه جای تأسف دارد که باورها و رفتارهای جوانمردانه و پر از عطوفت و مهر و همبستگی تحت تأثیر مناسبات رفتاری فرد محورانه ترک شود ( فرد محوری در مقابل فردگرایی به تعبیر دکتر فرهنگ ارشاد ) و نه ، بخاطر آنکه چه اشکالی دارد احترام به حقوق همدیگر و پذیرفتن مسئولیت های هر فرد در اجتماع را در مجموعه باورها و رفتارهای خود وارد کنیم؟ نباید فراموش کرد که احترام به فرد و حقوق او روح مدرنیته است و بدون آن نمی توان مدرن زیست ، شاید حداکثر بتوان به مدرنیزم در جامعه رسید . فرق میان مدرنیته و مدرنیزم مثل فرق میان احترام به حقوق فرد و فردمحوری است .
در هرحال گسترش و عمق بخشیدن به ظرفیت های فرهنگ ملی – در عرصه جهانی – و مؤلفه های فرهنگ بومی – در عرصه داخلی – باید مدنظر قرار گیرد ، تنها از این راه است که مبانی فرهنگ در یک جامعه مستحکم و ماندگار می گردد و به همین خاطر قدرت نفوذ پیدا می کند . وقتی صحبت از گسترش و عمق بخشیدن می کنیم لاجرم نگاهی به متولیان امر در جامعه داریم . واقعیت آنست که بدلیل سرعت و سهولت اختلاط فرهنگ ها اکتفا کردن به ماندگاری از طریق انتقال سینه به سینه اجزاء و مؤلفه های فرهنگ بومی چاره کار نبوده محتاج برنامه ریزی و سیاست گزاری و تخصیص منابع برای ترویج شعر و موسیقی و ادبیات و هنرهای نمایشی و آئین های بومی است . ” ژروم کلمان ” با اشاره به ریشه واژه فرهنگ ( culture ) که به معنای کاشتن و بارور کردن و پرورش زمین است ، فرهنگ را به مثابه باغچه دانش ها می داند که محصولات آن منجر به آرامش و آسودگی و پرورش روح و ذهن می شود . با استعانت از همین تعبیر است که بایستی با صرف مساعی و تمهید امکانات به پرورش و تربیت انسان ها از همین طریق پرداخت .
چنانکه گفته شد توجه و اتکاء به فرهنگ ملی و بومی در مقابل فرهنگ جهانی دغدغه همه ملت هاست اما این به معنای راکد ماندن و جمود نیست . باید به نوآوری در بستر سنت دست زد ، یعنی زایش از دل اصالت ها و برای اینکه نسل امروز ضمن حفظ اصالت حرف خود را بزند بایستی فضای مناسب برای او ایجاد نمود .
زایش از دل اصالت ها یعنی چه ؟ صرف تکرار آنچه سنت نامیده شده است چیزی بجز درجا زدن نیست و حداکثر فقط گذشته را حفظ می کند اما سرمایه ای برای امروز و آینده نخواهد بود . موزه ای را ماند که فقط آثار گذشتگان را در خود دارد بی نمایش آثار معاصرین و امروزیان . باید با نوآوری در شکل یا محتوا و یا هردو ضمن حفظ اصالت سنت بقای آنرا تضمین نمود . مثل فرش سنتی و تابلو فرش هایی که امروز خلق می شود.
فضای مناسب برای خلاقیت نسل امروز چه ویژگیهایی دارد ؟ اول اعتماد به اوست . دوم حمایت از آثار اوست . سوم وجود برنامه ای است مدون با اهداف و سیاست ها و خط مشی ها و منابع لازم .
آیا امروز اعتمادی شایسته و بایسته در حق کارگزاران و فعالان فرهنگ روا داشته می شود ؟ ایجاد مضایق گوناگون سزاوار اهل فرهنگ نیست . روایت آثار مکتوبی که در انتظار مجوز چاپ مانده یا پس از چاپ اول و دوم نیاز به مجوز دوباره دارند ، نگفتنیست . آیا خواننده ایرانی باید آثار نویسندگان خود را به زبان خارجی بخواند ؟ خلاقیت فضایی باز و گشوده می طلبد .
حمایت جدی از اهل هنر و ادب وظیفه متولیان فرهنگ است . گفته می شود در ورزش آماتور هستیم ، اینجا هم آماتور هستیم . هیچ یک از این قبیله از هنرش بقاعده نان نمی خورد . خاموشی در غربت یا در عزلت و تنهایی فرجام ناگزیر آنانست . حمایتی اگر باشد یا استثناء است یا منجر به ترویج فرهنگ قلب و ناسره می شود . نگاهی به وضعیت موجود و کم و کاست امکانات تخصیص یافته و نبود سیاست های حمایتی و تنظیم کننده ، ترسیم گر فضایی است تاریک که بجای روشن نگهداشتن آن هر ازگاهی عبور شهابی لحظه ای آنرا روشن می کند . بماند که اهل قلم و هنر مشکوه در دست چه به جان می زنند .
فرهنگ آذری
با آمدن اقوام آریایی به فلات ایران، اقوام بومی آذربایجان با ایشان آمیخته شدند و در یک اتحاد، پادشاهی ماد را به وجود آوردند. از آن تاریخ به بعد آذربایجان قسمتی از ایران بود و پس از حمله اعراب به ایران در قرنهای ابتدایی ورود اسلام به ایران آذربایجان از کانونهای عمده مقاومت وشورش ایرانیان در برابر اعراب بود. از حدود قرن پنجم هجری به بعد، حوادث متناوب یکی بعد از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. بعد از سلجوقیان، دورِ سلسله جنبانی ترکان آتابای یا اتابکان آغاز و با نفوذ این اقوام و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری که بازمانده و متحول شدهٔ زبان مادها بود، محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. با ادامه تسلط ترکان در دوران اتابکان باز هم عده ترکها در سرزمین آذربایجان فزونی یافت و مآلاً زبان ترکی رونق بیشتری گرفت. در دوران مغولها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار دادند بازهم به نفوذ ترکان افزوده شد.
بعدها از زمان صفویان که خود به نوعی برخاسته از قوم مغول بودند و ورود اقوام قزلباش و اقوام دیگر به آن دیار آذربایجان از اهمیتی مضاعف برخوردار گشت و فرهنگ جدید آذربایجان که تأثیر گرفته از تاریخ پر فراز و نشیب خود بودهاست، تأثیری شگرف بر تاریخ و فرهنگ ایران گذاشتهاست.