در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند
می گویند خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند… وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر میشدند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد بخاطرهمین تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی از سرما یخ زده میمردند… ازاینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان منقرض شود. پس دریافتند که بهتر است باز گردند و گردهم آیند و آموختند که : با زخم های کوچکی که همزیستی با کسان بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند ، چون گرمای وجود دیگری مهمتراست… و این چنین توانستند زنده بمانند… بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و خوبیهای آنان را تحسین نماید…
باور مثبت : پذیرش دیگران
من با تکیه بر پروردگار و رها شدن از تمام ذهنیتها به عنوان یک انسان مسئول و با جور دیگر نگریستن، دیگران را آن طور که هستند؛ دوست داشته و به شخصیت آنها احترام میگذارم و از قضاوت مخرب، خودداری میکنم.
قدرت پذیرش دیگران را پیدا کنیم
پروفسور باهر با اشاره به اینکه نپذیرفتن طرف مقابل ارتباطی به فرهنگ ایرانی – اسلامی ندارد، ادامه داد: فرهنگ ایرانی – اسلامی فرهنگ غنی و خوبی است اما قرائتهای خوبی از آن نداریم. معتقدم این رسانهها و آموزش و پرورش هستند که میتوانند آداب معاشرت و همچنین نحوه پذیرش دیگران را آموزش بدهند. آموزش دروس نباید فقط کار آموزش و پرورش باشد و اهمیت پرورش در کنار آموزش عنوان شده است.
ما حرف طرف مقابل را برای این گوش میدهیم که پاسخی برای آن پیدا کنیم و هیچوقت برای یاد گرفتن موضوعی یا قبول واقعیتی که از زبان انسان مقابل ما بیان میشود به سخنان او گوش نمیدهیم.>
این واقعیت در زندگی روزمره همه ما قابل لمس است و این در حالی است که بزرگان دینی ما همیشه تاکید داشتهاند که حرف حق را اگر از دهان ناحق هم جاری شد، باید شنید و آن را پذیرفت.
نداشتن قدرت پذیرش یکدیگر و اینکه نمیتوانیم نظر صحیح انسان مقابل خودمان را بپذیریم، سابقه تاریخی و اجتماعی در جامعه ما دارد و نگاهی به گذشته نشان میدهد که نپذیرفتن یکدیگر به یک فرهنگ عمومی تبدیل شده و نسل به نسل منتقل شده است. نمود عینی این فرهنگ غلط را میتوان امروز در مراکز آموزشی یا ارگانهای مختلف علمی یا خدماتی و بطن جامعه مشاهده کرد. متخصصان علوم رفتاری و جامعهشناسان با بررسی این موضوع و علتهای آن معتقدند که رسانهها و آموزش و پرورش نقش مهمی در آموزش فرهنگ پذیرش یکدیگر دارند.
پروفسور حسین باهر، مشاور علوم رفتاری با اعتقاد به اینکه این مسأله ریشه در تاریخ ما دارد میگوید: از دیدگاه من و بررسیهایی که انجام دادهام چند ژن در وجود ما است که موجب میشود هیچ وقت انسان مقابل خودمان را حتی اگر بدانیم از ما داناتر و بالاتر است، نپذیریم. نخستین آن ژن شاهنشاهی است. در طول تاریخ ایران هیچ شاهی حاضر نبود حرف و نظر مشاوران خود را بپذیرد و حتی حاضر نبود آن را گوش کند حتی بعضی از این مشاوران نیز به علت اینکه برخلاف عقیده شاه نظر داده بودند، اعدام شدند. این ژن در بسیاری از ما وجود دارد و هر کدام از ما میتوانیم در حوزه قلمرو خودمان که ممکن است به اندازه خانواده باشد ادعای شاهی داشته باشیم و حاضر نباشیم طرف مقابل را بپذیریم.
ژن اربابی
وی ژن اربابی را دومین ژنی عنوان کرد که موجب بروز رفتار نپذیرفتن دیگران میشود. او ادامه داد: در گذشته که در روستاها نظام ارباب و رعیتی حاکم بود بسیاری از روستائیان قبله آمال و الگوی ذهنیشان این بود که روزی ارباب شوند. اربابها هیچ وقت حاضر نبودند که حرف رعیت را بشنوند یا نظر آنها را بپذیرند. این ژن هنوز هم در بعضی از ما وجود دارد و حاضر نیستیم حرف دیگران را حتی اگر همسر یا فرزند ما باشند گوش کنیم یا بپذیریم.
عضو فرهنگستان علوم پزشکی ضعف گوینده سخن را یکی از علل مهم نپذیرفتن طرف مقابل و قبول نکردن نظر او عنوان کرد و گفت: انسانهای ضعیف برای پوشش ضعف خود تلاش میکنند با نپذیرفتن نظر طرف مقابل، اقتدار را به طور معکوس نشان دهند. یعنی من حرف شما را گوش نمیکنم تا اقتدار شما مشخص نشود و به این ترتیب
برای من اقتداری دست و پا شود. وی ادامه داد: این مجموعه مسائلی است که در جامعه وجود دارد و برآیند جمعی اینها موجب شده است هرکسی که میتواند زور بگوید و به نوعی زورگیری کند و این سابقه تاریخی و اجتماعی دارد.
نقش آموزش و پرورش
پروفسور باهر با اشاره به اینکه نپذیرفتن طرف مقابل ارتباطی به فرهنگ ایرانی – اسلامی ندارد، ادامه داد: فرهنگ ایرانی – اسلامی فرهنگ غنی و خوبی است اما قرائتهای خوبی از آن نداریم. معتقدم این رسانهها و آموزش و پرورش هستند که میتوانند آداب معاشرت و همچنین نحوه پذیرش دیگران را آموزش بدهند. آموزش دروس نباید فقط کار آموزش و پرورش باشد و اهمیت پرورش در کنار آموزش عنوان شده است. البته پرورش فقط پرورش جسم نیست و پرورش روح، اخلاق و عرفان برهمه پرورشهای دیگر اولویت دارند. معلمها نقش اصلی در پرورش دانشآموزان دارند و به نظر من باید برای معلمان دورههای بازآموزی پرورشی گذاشته شود تا فرهیختگان جامعه نحوه پرورش صحیح را به آنها آموزش بدهند.
متأسفانه امروزه به پرورش دانشآموزان به اندازه آموزش آنها اهمیت داده نمیشود. تابستان بهترین فرصتی است که میتوان در این زمینه کار کرد اما شاهدیم که به مقوله پرورش تنها به اندازه برگزاری اردوهای مختلف و کلاسهای ورزشی اهمیت داده میشود.
تكنيك پذيرش – چگونه ديگران را دوست داشته باشيم
ديگران را با تكنيك پذيرش دوست بداريد
تا حالا به این موضوع فکر کرده اید که چرا از یک سری از ادمها خوشمان می اید اما از یک سری ادم ها نفرت دارید؟ چرا گاهی اوقات با دیدن کسی ازرده خاطر می شوید؟
جواب ساده است.ما دوست داریم هر کس همانطور باشد که ما می خواهیم.اما این یک اشتباه است.ممکن است یکسری از افراد دارای خصلت های فوق العاده خوبی باشند نباید این خصلتها تحت الشعاع یک یا چند خصلت بد انها قرار بگیرد.
تکنیک پذیرش به ما می گوید : هر کس را همانطور که هست بپذیر و دوستش داشته باش.
اگر کسی رو دوست داری او را با تمام خصلت هاش دوست داشته باش و قبول کن.او تغییر نخواهد کرد تو خودت را تغییر بده.
شاید باورتون نشه که یکی از کسایی که خیلی دوسش دارم یکی از تخس ترین بچه های دانشگاه است.خیلی دوسش دارم چون وقتی می بینمش احساسم عوض می شه.
بزارید یک مثالی بزنم :
من یک دوستی دارم که خیلی سیگار می کشه و دود سیگار منو خیلی اذیت می کنه.یا دوستی دارم که خیلی خسیسه.این دو دوست من خصلت خوب زیادی دارند.خیلی با سواد و دوست داشتنی و… هستند.بنابراین من تصمیم گرفتم با این دو دوستم مثل قبل صمیمی باشم اما با اونها جایی نرم. یعنی برای تفریح و … با دوستای دیگه ام باشم.
پذیرش دیگران همان گونه که هستند
اين يک داستان واقعى است. يک سرباز آمريکايى که از جنگ ويتنام بازگشته بود، از سانفرانسيسکو به پدر و مادرش تلفن کرد:
– «سلام مامان، سلام بابا، من دارم برمىگردم خونه. میخواستم ازتون اجازه بگيرم که اگر اشکالى نداره يکى از دوستانم را هم همراه خود بيارم.»
– «چه اشکالى داره؟ ما دوست داريم با او آشنا بشويم.»
– «امّا فقط يک چيزى هست که بايد بدونيد. اون بدجورى در جنگ مجروح شده و يک پا و يک دستش را از دست داده. او هيچ جايى ندارد که برود و من میخوام بياد پيش ما و با ما زندگى کنه.»
– «من خيلى از شنيدن اين خبر متأسفم، پسر. شايد ما بتوانيم کمکش کنيم جايى براى زندگى پيدا کند.»
– «نه. من میخواهم با ما زندگى کنه.»
– «ببين پسرم. تو نمیدونى چه تقاضايى دارى میکنى. نگهدارى از يک نفر با چنين معلوليتى، خيلى مشکل است. ما زندگى خودمان را داريم و نمیتوانيم اجازه دهيم چيزى مثل اين با زندگى ما تداخل کنه. من فکر میکنم بهتره خودت برگردى خونه و اين يارو را فراموش کنى. او حتماً راهى براى زندگى خودش پيدا خواهد کرد.»
در اين لحظه پسر تلفن را قطع کرد و چند روزى پدر و مادرش از او بیخبر بودند. تا آن که پس از چند روز تلفنى از طرف پليس سانفرانسيسکو به آنها شد.
به آنها گفته شد که پسرشان از يک ساختمان بلند خود را به پائين پرت کرده و خودکشى کرده است. پدر و مادر که خيلى ناراحت شده بودند به سانفرانسيسکو پرواز کردند و به اداره پزشکى قانونى شهر مراجعه کردند تا جسد پسرشان را شناسايى کنند.
آنها پس از ديدن جسد پسرشان به شدّت شوکه شدند چون جنازه او يک پا و يک دست بيشتر نداشت.
پدر و مادر اين داستان واقعى، همانند بسيارى از ما هستند. براى ما دوست داشتن کسانى که حال و روز خوبى دارند و ما از کنار آنها بودن لذت میبريم، کار سادهاى است امّا کسانى را که باعث ناراحتى ما میشوند و براى ما دردسر و گرفتارى به وجود میآورند دوست نداريم.
ما در واقع از کسانى که مثل خودمان سالم، باهوش، يا خوش قيافه نيستند دورى میکنيم.
خوشبختانه در اين دنيا يک کسى وجود دارد که با خود ما اين گونه رفتار نمیکند. کسى که ما را بدون قيد و شرط دوست دارد و در هر شرايطى پذيراى ماست.
امشب، هنگامى که به رختخواب رفتيد دعا کنيد خدا به شما قدرتى بدهد که بتوانيد مردم را همان طور که هستند بپذيريد و کمکتان کند تا کسانى را که با شما فرق دارند، بهتر درک کنيد.
پس هر کس رو همانطور که هست بپذیر و دوسش داشته باش