تحقیق و مقاله با موضوع شهیدان کودک و نوجوان واقعه روز عاشورا در کربلا
یکى از جلوه هاى باشکوه حرکت کاروان امام حسین علیهالسلام ، حضور کودکان همراه امام حسین علیهالسلام و خاندان مکرم ایشان است. این حضور شورانگیز به شکوه حرکت امام حسین علیهالسلام رنگ و بوى خاصى بخشید. برخى از این جلوه ها عبارتند از:
شهید شیر خوار روز عاشورا حضرت على اصغر علیه السلام
یکى از فرزندان امام حسین علیهالسلام نوزاد شیرخوارى بود که از تشنگى در روز عاشورا بى تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده است. نمى بینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «اِنْ لَمْتَرْحَمُوُنى فَاْرحَمُوا هَذَا الطِّفْل» و در حال گفتوگو بود که تیرى از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را درید. امام حسین علیهالسلام خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.
دختر سه ساله امام حسین حضرت رقیه
دختر سه یا چهار ساله ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام است که در سفر کربلا، همراه اسیران اهل بیت بود و در شام، شبى، پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بى تابى کرد. خبر به یزید رسید. به دستور او، سر مهطر امام علیه السلام را نزد او بردند. رقیه از این منظره، بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل اقامت موقت اهلبیت علیهم السلام بود) جان داد.
امام محمدباقر علیه السلام
تنها فرزند امام سجاد علیهالسلام بود. مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبى علیه السلام معروف به ام عبدالله است. در کربلا، سه سال و نیم بیشتر نداشت و حوداث خونین عاشورا و دوران اسارت را در حافظه خویش ثبت کرد.
قاسم بن الحسن علیه السلام
نوجوانى نابالغ بود که روز عاشورا در کربلا حضور داشت. وى فرزند امام حسن علیهالسلام بود و برخى مادرش را رمله و برخى نفیله مى دانند. وى با اصرار زیاد، عمویش حسین علیهالسلام را راضى کرد تا به میدان برود. حمید بن مسلم مى گوید: «در این گیر و دار بودیم که دیدم پسرکى به سوى ما مى آید که چهره اش همانند پاره ماه بود. در دستش، شمشیرى و در تنش، پیراهنى و اِزارى و نعلینى پوشیده بود که بند یکى از آن دو پاره بود و فراموش نمى کنم که آن بند کفش پاى چپش بود. عمرو بن سعید بن نفیل ازدى از وى چون او را دید، گفت: «به خدا سوگند! اکنون بر او حمله مى برم.» به او گفتم: «سبحان الله! تو از این کار چه هدفى دارى؟ همان کسانى که دور او را گرفته اند و حتى یک نفر از ایشان را باقى نمى گذارند، او را کفایت مى کنند.» گفت: «به خدا سوگند! من بر او حمله خواهم کرد». سپس بر او حمله کرد و پیش از آنکه این نوجوان روى برگرداند، با شمشیر چنان بر سرش کوبید که فرقش شکافته شد. پسرک با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: «اى عمو جان!» و با این کلمه از حسین علیهالسلام یارى خواست.در زیارت ناحیه مقدسه درباره وى چنین آمده است: «سلام بر قاسم، پسر امام حسن علیهالسلام ، آن نوجوانى که دشمن فرقش را شکافت و لباس جنگى اش را ربود. آنگاه که عمویش، حسین علیهالسلام را به کمک طلبید، مانند بازِ تیزپروازى بر بالین او حاضر شد. در این هنگام، امام فرمود: «از رحمت خدا دور باشند قومى که تو را کشتند. آنان که جد و پدر بزرگوار تو در روز قیامت، دشمنشان است».سپس حسین علیهالسلام پیکر او را از زمین برداشت و به سینه چسبانید و به جانب خیمه ها برد، درحالى که پاهاى آن نوجوان، به زمین کشیده مى شد و در کنار فرزند جوانش على اکبر و دیگر شهیدان خاندان خویش بر زمین نهاد.
عبد اللّه بن حسن بن على علیهالسلام
وى نوجوان ۱۱ ساله و فرزند امام حسن مجتبى علیهالسلام بود که روز عاشورا وقتى دید سید الشهداء علیهالسلام بر زمین افتاده است، براى دفاع از عموى مظلومش به سوى میدان شتافت و جنگید و عده اى را کشت و با تیغ بحر بن کعب به شهادت رسید. برخى هم نقل کرده اند، حرمله با شمشیر، دست او را که در آغوش عمویش حسین علیهالسلام قرار گرفته بود، برید و همانجا شهیدش کرد.
عون بن عبدالله
عون، فرزند حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا و روز عاشورا همراه مادرش، حضورى فعال داشت و به شهادت رسید. این نوجوان شجاع نزد امام آمد و با اصرار مادرش، حضرت اجازه فرمود که به میدان برود. وى شمارى از دشمنان را به هلاکت رساند و سرانجام به شهادت رسید. رجزى که در میدان جنگ مى خواند، چنین بود: «اگر مرا نمى شناسید من پسر عبداللّه جعفرم همان که در بهشت با دو بال پرواز مى کند…». در زیارت ناحیه مقدسه آمده است:«سلام بر عون فرزند عبدالله بن جعفر، همان طیّار بهشت، همپیمان ایمان، هماورد همگنان، یاور خداى رحمان و تلاوت کنندگان قرآن. خداوند، قاتل او عبدالله بن قطبه طایى را لعنت کند.
محمد بن عبداللّه
محمد بن عون عبداللّه نیز شجاعانه قدم به میدان گذاشت و خود را معرفى کرد و در یک نبرد سنگین، سه سوار و هجده پیاده از دشمنان خدا را به دوزخ فرستاد و سرانجام به شهادت رسید. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است:«سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر که جایگاه جدش را در بهشت دید و پس از برادرش، به شهادت رسید و نگهدار بدن برادر بود. خداوند، قاتل او عامر بن نهشل تمیمى را لعنت کند».
طفلان مسلم
محمد و ابراهیم، دو فرزند مسلم بن عقیل بودند که در حادثه کربلا اسیر شدند. ابن زیاد دستور داد آندو را زندانى کردند. این دو نوجوان نابالغ، مدت یک سال در زندان بودند. سپس با کمک «مشکور»، پیرمرد زندانبان که هوادار اهلبیت بود، شبانه از زندان گریختند. شب به خانه زنى پناه بردند که شوهرش در سپاه ابنزیاد بود. حارث، آن دو را کنار رود فرات برد و بىرحمانه سر از تنشان جدا کرد و پیکرشان را در فرات افکند و سرهاى آن دو را براى دریافت جایزه نزد ابن زیاد برد.
عمرو بن جُناده انصارى
از شهیدان نوجوان کربلا است که پدرش در رکاب سیدالشهداء علیهالسلام شهید شد. او هنگامى که خواست به میدان برود، امام فرمود: «پدر این جوان کشته شد، شاید مادرش راضى نباشد که به میدان رود.» گفت: مادرم دستور داده که به میدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است. او که ۹ یا ۱۱ ساله بود، به میدان رفت و رجز خواند و جنگید تا کشته شد. نام او در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.
عبداللّه بن مسلم
عبداللّه، فرزند مسلم بن عقیل، نوجوانى بود که همراه دایى و مادرش در کربلا حضور داشت. مادر او رقیه، دختر على علیه السلام است. عبداللّه در روز عاشورا، با اجازه حسین علیه السلام به میدان نبرد رفت و این رجز را خواند: «امروز پدرم، مسلم و جوانانى را که در راه دین رسول خدا (ص) شهید شده اند، ملاقات مى کنم».
عبدالله شمارى از مردان جنگىِ دشمن را در سه حمله از پاى درآورد و سرانجام به دست عمرو بن صبیح صیداوى و اسد بن مالک به شهادت رسید.
محمد بن مسلم
نوجوانى ۱۲ یا ۱۳ ساله بود که روز عاشورا در کربلا با امام حسین علیه السلام شهید شد. پس از شهادت عبدالله بن مسلم، جوانان بنى هاشم به طور دسته جمعى، بى اجازه بر دشمن حمله کردند. امام حسین علیه السلام فریادى کشید و آنان را از حمله گروهى بازداشت و با صدایى رسا فرمود: «اى پسر عموهاى من! براى مرگ، شکیبا باشید.» جوانان اهل بیت، دست از حمله برداشتند و بازگشتند، ولى در این فاصله، محمد بن مسلم (فرزند دیگر مسلم بن عقیل) به دست ابومرهم ازدى و لقیط بن ایاس جُهنى به شهادت رسید.
عمروبن الحسن
یکى دیگر از کودکانى است که در کربلا حضور داشت و پس از حادثه عاشورا اسیر شد. نقل شده است روزى یزید به او گفت: آیا با پسرم عبدالله کشتى مى گیرى؟ عمروبن الحسن گفت: نیرویى براى کشتى ندارم ولى با یک چاقو به من و یک چاقو هم به او بده تا با هم بجنگیم. اگر او مرا کشت، من به جدم رسول خدا (ص) و پدرم على بن ابى طالب علیه السلام مى پیوندم و اگر من او را بکشم، او به جدش ابوسفیان و پدرش معاویه خواهد پیوست.یزید گفت: «این خویى است که من مى شناسم. مار جز مار نمى زاید؟». کنایه از اینکه عمرو بن الحسن، شجاعت و دلاورى را از پدران و اجداد خود به ارث برده است.
نقش کودکان و نوجوانان در نهضت حسینى
در جنگها، اگر نیروهاى نظامى در برابر یکدیگر قرار بگیرند، مردم تلفات جانى و مالى آن را عادى مى دانند و عواطف آنان جز براى مدتى کوتاه برانگیخته نمى شود. با این حال، اگر جنگ به شهرها و مناطق غیرنظامى سرایت کند و زنان و کودکان و نوجوانان و افراد بىطرف، طمعه آتش جنگ شوند، حتى انسانهاى سنگدل و بى عاطفه نیز عاملان آن را سرزنش مى کنند. در واقعه عاشورا، کودکان و نوجوانان همپاى بزرگسالان، نقش مؤثرى ایفا کردند که در سه جنبه قابل بررسى است:
الف) زنده نگه داشتن یاد عاشورا
شهادت و اسارت کودکان و نوجوانان در کربلا، دلِ سنگ را مى شکند و دیده هر خشک چشمى را تر مى کند و این مسئله، سبب زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا مى شود.
ب) هدایت گنه کاران
شهادت کودکان و نوجوانان سبب هدایت گنهکاران مى شود؛ زیرا عواطف آنها را برمى انگیزد و آنها را متأثر مى سازد و اشکشان را جارى مى کند. آشکارا است که اشک چشم، آلودگى هاى دل را شستوشو مى دهد و هنگامى که این مسئله تکرار شود، سرانجام چشم دل او باز مى شود و چراغ پر فروغ هدایت و کشتى نجات را مى بیند و به آنسو حرکت مى کند.
ج) پیام رسانى نهضت عاشورا
کودکان و نوجوانان عاشورا یا جنگیدند و به شهادت رسیدند یا به اسارت درآمدند و پیام نهضت عاشورا را به مردم رساندند.
ویژگى هاى الگویى کودکان و نوجوانان عاشورایى
الگوپذیرى و سرمشق گرفتن از رفتار دیگران از ویژگى هایى است که به حکم آفرینش در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است. این ویژگى در گروه سنى کودک و به ویژه نوجوان نمود بیشترى دارد. به همین دلیل، در این قسمت، برخى از ویژگى هاى کودکان و نوجوانان حاضر در کربلا را که قابلیت الگودهى به کودکان و نوجوانان امروزى را دارند، بیان مى کنیم:
الف) ولایت پذیرى
کودکان و نوجوانان عاشورایى، تسلیم مطلق مقام ولایت امامِ زمانِ خود بودند و در راه دفاع از امام و آرمانهاى او تا پاى فداى جان پیش رفتند.
پیام براى کودکان و نوجوانان امروز:
۱. مقام ولایت را بشناسیم.
۲. از اوامر و نواهى مقام رهبرى اطاعت کنیم.
۳. از مقام رهبرى ـ که دنباله ولایت خدا، پیامبراعظم (ص) و ائمه اطهار علیهمالسلام است ـ دفاع کنیم.
ب) عشق به شهادت
یکى از الگوهاى رفتارى آنان، عشق به شهادت و نهراسیدن از مرگ بود. هنگامى که امام حسین علیه السلام نظر قاسم بن الحسن علیه السلام را درباره مرگ مى پرسد، مى گوید: «عموجان! مرگ در راه خدا و در رکاب تو، نزد من از عسل شیرین تر است».
پیام:
– معنى شهادت را درک کنیم.
– از سختى ها و مرگ نهراسیم.
– مقام و رتبه شهید را بشناسیم.
ج) شجاعت و شهامت
نوجوانان عاشورایى با وجود کمى سن، مردانه در مقابل دشمن وحشى و سنگلدل ایستادند و جنگیدند. آنان هنگامى که پاى در میدان نبرد مى گذاشتند، با شجاعت هرچه تمام، ابتدا خود را معرفى مى کردند و سپس در میدان جنگ دهها مرد جنگى را از پاى در مى آوردند.
قاسم بن الحسن علیهالسلام ، هنگامى که به میدان مى رود، با جسارت هرچه تمام، خود را چنین معرفى مى کند: «اگر مرا نمى شناسید، پس بدانید من فرزند امام حسن علیهالسلام نوه پیامبر اسلام (ص) هستم.
به روایتى، وى در میدان جنگ، ۳۵ مرد جنگى را از پاى درآورد.
عون فرزند حضرت زینب علیه االسلام نیز در میدان جنگ چنین مىگوید: «اگر مرا نمىشناسید، من پسر جعفر طیارم! آن شهید راستینى که در بهشت مىدرخشد و با بال سبزى که خداوند به او عطا فرموده است، پرواز مىکند. این افتخار، براى من و او در محشر کافى است».
او ۲۱ سپاهى یزید را به دوزخ فرستاد.
پیام:
– در برابر دشمنان باید شجاع بود.
– در برابر سختى ها و مشکلات زندگى باید با شهامت و دلیرى ایستادگى کرد.
– در برابر توطئه هاى دشمن باید از تمامى وسایل ممکن استفاده کرد.
د) رعایت ادب و اجازه گرفتن از بزرگتر
تمامى نوجوانان حاضر در کربلا، هنگامى که قصد رفتن به میدان را داشتند، نزد امام حسین علیهالسلام آمدند و از ایشان اجازه گرفتند.
پیام:
– همواره و در تمامى لحظات باید به بزرگتر از خود احترام گذاشت.
– در انجام کارها به ویژه کارهاى مهم باید به بزرگترها اطلاع بدهیم.
– در انجام کارها، بر بزرگترها پیش دستى نکنیم.
توجه به نماز و ارتباط با خدا
کودکان و نوجوانان عاشورایى در سخت ترین لحظات، نماز به جاى آوردند. فرزندان مسلم پیش از شهادت، از قاتل خود درخواست کردند که نماز بخوانند. هنگامى که او اجازه داد، وضو گرفتند، دو رکعت به جاى آوردند و دست به مناجات با خدا برداشتند و گفتند: «اى خداوند حى داور! بین ما و این مرد، تو خود، داورى فرما!».
پیام:
– هیچ گاه نماز را ترک نکنیم.
– نماز، بهترین راه ارتباط با خداست.
– نماز در مشکلات، تسلى دل و مایه صبورى و بردبارى است.
ز) معرفت بالاى دینى و جانبازى در راه اسلام
شناخت حق از باطل و معرفت بالا، نسبت به تعالیم دین و آشنایى با انحراف دین از ویژگى هاى آنان بود. محمد با اینکه نوجوانى بیش نیست، هنگام رجزخوانى در میدان جنگ مى گوید: «از دشمنان کوردل و پستى که به جنگ ما آمده و دستورهاى قرآن را وارونه کرده و کفر و طغیان را آشکار کرده اند، به خداوند شکایت مى کنم. سپس شجاعانه جنگید و به همراه عون به شهادت رسید. امام محمد باقر علیهالسلام که در کربلا کودک خردسالى بیش نبود، وقتى یزید تصمیم به کشتن پدرش امام سجاد علیهالسلام مى گیرد و نظر مشاورانش را در این زمینه مى خواهد و آنها پاسخ مثبت مى دهند، به یزید مى فرماید: «اى یزید! اینها براى خوشایند تو، برخلاف همنشینان فرعون رأى دادند. آنگاه که فرعون درباره موسى و هارون با آنها مشورت کرد، گفتند: موسى و برادرش را مهلت بده! اما اینان راى به کشتن ما دادند و این بى علت نیست.»
یزید گفت: علت آن چیست؟
فرمود: «آنها عاقل بودند و اینها نادان؛ زیرا جز حرامزادگان، پیغمبران و فرزندان آنان را نمى کشند.» یزید سر به زیر انداخت و از کشتن امام سجاد علیهالسلام صرف نظر کرد.
پیام:
– باید از مفاهیم دینى درک عمیق پیدا کرد.
– باید اطلاعات و معلومات دینى خود را بالا ببریم.
– در برابر توطئه هاى دشمن باید هشیار باشیم.
ح) حس مسئولیت نسبت به کوچکتر از خود
هنگامى که قاتل مى خواهد سر فرزندان مسلم را از تن جدا کند، برادر بزرگتر ابتدا از قاتل مى خواهد که چون مادر، برادر کوچکتر را به او سپرده است، ابتدا او را بکشد تا شاهد کشته شدن برادر کوچکتر خود نباشد.
پیام:
– علاقه و محبت شدید نسبت به برادر.
– وظیفه شناسى و احساس مسئولیت نسبت به کوچکتر از خود.
ط) وفادارى
کودکان و نوجوانان عاشورایى، با وجود کوچکى و کمى سن، وفادارترین نوجوانان جهان بودند؛ زیرا آنانى که توان جنگیدن و مبارزه نظامى را داشتند، در رکاب عموى خود جنگیدند تا به شهادت رسیدند و آنانى که توان مبارزه را نداشتند، به اسارت درآمدند و پیام مظلومیت و حقانیت شهداى کربلا را به گوش جهانیان رسانیدند.
پیام:
– به عهد خود وفادار باشیم.
– در امور مورد رضایت حقتعالى نسبت به اقوام، دوستان و یاران، باوفا باشیم و آنها را در لحظه هاى سخت تنها نگذاریم.
الگوگیرى نوجوان امروز از نوجوان عاشورایى
نوجوان امروز، در انقلاب اسلامى ایران تمام توان خود را به کار گرفت و پا به پاى بزرگترها در راه سرنگونى حکومت شاهن شاهى تلاش کرد. او با شرکت در راهپیمایى، شعار دادن علیه نظام، کمک به نیروهاى انقلابى، مجروحان و فراریان، پخش اعلامیه و حتى دادن جان خود در این راه ثابت کرد که ادامه دهنده راه نوجوان عاشورایى است. نوجوان امروز، در هشت سال دفاع مقدس ثابت کرد که همچنان وفادار است، عاشورا را فراموش نکرده و در راه حفظ دین و وطن، حاضر به هر نوع جانبازى است. نوجوان عاشورایى، الگوى محمدحسین فهمیده و بهنام محمدى است که هیچ هراسى از مرگ نداشتند و با اراده خود، شهادت را انتخاب کردند.نوجوان امروز، نوجوان فلسطینى است که سالهاست با سنگ و چوب، در مقابل سربازان رژیم اشغالگر قدس ایستادگى کرده است و پیامرسان مظلومیت مردم فلسطین به گوش جهانیان است. نوجوان فلسطینى همچون قاسم، محمد، عون و… از مرگ نمى هراسد و جان خود را در راه دفاع از آرمانهایش فدا مى کند. نوجوان امروز، به مقام ولایت خود، بنیانگذار انقلاب اسلامى و رهبر معظم انقلاب، عشق مى ورزد، به او به دیده احترام مى نگرد و به سخنانش گوش جان مى سپرد. نوجوان امروز، تمام تلاش خود را به کار مى گیرد تا در عرصه هاى علمى، توانایى خود را به جهانیان ثابت کند و با کسب رتبه هاى بالا در مسابقه هاى علمى، پیام قدرت و توانمندى نوجوان مسلمان را به گوش جهانیان برساند.
جوانان و نوجوانان در کربلا
گرچه در کارنامه حیات اجتماعی بشر، حماسه های بسیار بزرگی در طول تاریخ به ثبت رسیده است، اما به اعتراف بسیاری از صاحبنظران، هیچ یک از رخدادهای تاریخی قابل مقایسه با حماسه عاشورای امام حسین علیه السلام نیست. در تمام حرکتهای بزرگ اصلاحطلبانه و انقلابهای رهای یبخش حساسترین مسئولیتها بر عهده نیروهای توانمند جوان قرار داده میشود. در نهضت عاشورا نیز مهمترین و سرنوشت سازترین نقشها را نیروهای جوان عهده دار بودند که طی آن هفتاد و دو تن از بهترین مردان شهید شدند.امام رضا ( علیهالسلام) به «ریان ابن شبیب» فرمود: «ای پسر شبیب! هجده نفر از ما بنی هاشم در کربلا شهید شدند که در روی زمین نظیر نداشتند. این هجده نفر به استثنای فرمانده لایق و پیشوای عالیقدر خود امام حسین (علیهالسلام) که پنجاه وهفت ساله بود، همه جوان بودند؛ جوانان سی و پنج ساله و کمتر تا نوجوانان دوازده ساله و ده ساله! سایر جانبازان کربلا نیز اکثرا نسل جوان بودند. در حقیقت میتوان گفت اکثریت فداکاران قهرمان کربلا را جوانان تشکیل میدادند».به گفته منابع، برخی از آنان سخت و برخی دیگر عادی میجنگیدند و گروهی همانند عبدالله بن حسن (علیهالسلام) با سپر کردن دست، به دفاع از امام میپرداختند؛ آنان همچنان که آگاهانه و بدون اکراه به کاروان امام پیوسته بودند، با شور و شوق و عشق و ایمان و اخلاص پا به عرصه نبرد میگذاشتند.آنها علاوه بر ایفای نقش رزمی، در زمینه فرهنگی نیز فعال بودند و آن را مقدم بر نبرد دانسته، ابتدا به مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن و سپس در قالب رجزها و اشعار به معرفی امام (علیهالسلام) و زدودن غبار جهل و نادانی کوفیان پرداختند.
از اقدام آنها در معرفی پیامبر (ص) و امامشان معلوم میشود که تبلیغات سوء و هجمه فرهنگی دشمن شخصیت آنها را ترور کرده و از آنان چهرهای غیر واقعی به مردم ارائه داده است و همان تهاجم فرهنگی بوده که زمینه تهاجم نظامی را فراهم کرده و میزبان را با شمشیر آخته به استقبال میهمان برده است؛ چنانکه از موضوع قرار گرفتن دفاع و حمایت از دین و امام در تبلیغ دین استفاده میشود که تصور و اندیشه سپاه کوفه از حضور حسین بن علی و یارانش در میدان نبرد دستیابی بر اهداف دنیوی و مادی بوده و او بر خلیفه مسلمین خروج کرده است. دستگاه حکومتی یزید هم از ابتدا بر این امر واقف بود که باید حسین و یارانش را یاغی، آشوبگر، خارجی و خشونتطلب و خود را پاسدار صلح و امنیت و حامی دین و منافع مردم معرفی کند. از این روست که با گستاخی تمام، حسین (علیهالسلام) و یارانش، سپاه کفر و یزید و لشکریانش، سپاه اسلام خوانده میشوند، چنانکه وقتی دستور حمله بر سپاه حسین بن علی (علیهالسلام) صادر میشود، فریاد عمربنسعد بلند شده و خطاب به سپاهیان یزیدبنمعاویه میگوید:«یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری»؛ ای سپاهیان خدا! بر مرکب سوار شوید و به بهشت دل خوش دارید.یزیدیان را سپاه خدا دانسته، وعده بهشت میدهند، ولی حسین بن علی (علیهالسلام) را بشارت آتش و جهنم، فریاد به نام حق «یا حسین! ابشر بالنار؛ ای حسین! به آتش بشارتت باد».
از حلقوم ناپاک عبدالله بن حوزه به گوش رسد و اسیران دربند جهل و نادانی، همچنان ناآگاه. در چنین شرایطی برای یاران و سپاهیان حسین بن علی (علیهالسلام) درد ناشی از نیزه و شمشیر، گواراتر از جهل و نادانی مردم بود. از این رو مسئولیت تبلیغ و آگاه کردن مردم، برای آنان وظیفه و جهادی دیگر در جبهه فرهنگی به شمار میآمد که همزمان در حضور در جبهه نظامی، در آن جبهه نیز حضوری فعال داشتند و چنان که اشاره کردیم، قبل از مقابله نظامی به مبارزه با تهاجم فرهنگی برخاسته و در آن شرایط بحرانی و دشوار، در فرصتهایی هرچند کوتاه، با ایراد رجزهای روشنگرانه و هدف دار خود به بیان حقایق و واقعیتها پرداختند و بهانه ندانستن و نشناختن را از کوفیان گرفتند.هنگامی که یزید بن معاویه شرافت و فضیلت را لگدکوب میکرد، این جوانان فداکار مردانه قیام کردند. سیمای جوانی این جوانان پر شور و از جان گذشته تا همیشه در تاریخ رستاخیز حسینی میدرخشد. آری چهره تابناک آن جوانان بود که تلؤلؤ خاص قیام تاریخی حسین (علیهالسلام) را در دل قرنها به یادگار باقی نهاد.
ویژگیهای جوانان کربلا
موفقیت در انجام مسؤولیتهای خطیری که بر عهده یکایک یاران امام حسین (علیهالسلام) در کربلا نهاده شده بود، جز از طریق آراسته بودن به فضیلتهای والای انسانی و الهی امکانپذیر نمیباشد. بدون شک وجود مجموعه ای از صفات و ویژگیهای برجسته انسانی در جوانان و نوجوانان کربلا بود که آنان را به عنوان دلاورمردان تاریخ و اسوه همه ایثارگران بعد از خود در طول تاریخ زنده نگهداشته و جاودانه کرده است. در اینجا به برخی از ویژگی های جوانانی که تا آخرین قطره خون خویش از رهبری و اهداف والای این نهضت دفاع کردند، اشاره میشود. امید که این نوشتار ناچیز به آشنایی بیشتر نسل جوان جامعه اسلامی با اسوه و الگوهای جاودان نهضت عظیم عاشورا کمک نماید.
۱. ایمان راسخ:
جوانان پاکباز عاشورا به دلیل پرورش در دامان خانواده های مؤمن و پرهیزکار، به کاملترین مراحل ایمان دست یافته و در راه حاکمیت احکام الهی آماده شهادت بودند.وقتی امام حسین (علیهالسلام) در مسیر کربلا در منزل «قصر بنی مقاتل» به دنبال خوابی که دیده بودند، جمله «انالله و انا الیه راجعون» را بر زبان آوردند. «علی اکبر» جلو رفت و علت را جویا شد. حضرت فرمود: «اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان می آید.» علی اکبر گفت: «پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا که ما برحقیم» علی اکبر گفت: «پس ما را باکی از مرگ نیست».[بدیهی است اینگونه از خود گذشتگی حکایت والای یقین و ایمان دارد. لذا وقتی علی اکبر به عنوان اولین شهید از بنیهاشم عازم میدان شدند، در توصیف ویژگیهای اخلاقی و کمالات بلند الهی او فرمودند: پروردگارا شاهد باش که به مبارزه این مردم ستمگر جوانی را، که شبیه ترین مردم از نظر خلقت و اخلاق و گفتار به رسول تو بود، فرستادیم و ما هرگاه اشتیاق دیدار پیامبرت را پیدا میکردیم به چهره او نگاه میکردیم.
در شب عاشورا نیز وقتی امام حسین علیه السلام به اصحاب خود مژده شهادت در راه خدا میدادند، ناگهان حضرت قاسم، فرزند امام مجتبی علیه السلام رو امام کرده فرمودند: عموجان! آیا این فیض بزرگ شامل حال من نیز خواهد شد؟! امام حسین علیه السلام در حالیکه سخت تحت تاثیر برادرزاده مهربان قرار گرفته بود، از او پرسیدند: پسرم مرگ در کام تو چه طعمی دارد؟ عرض کرد: مرگ در راه حق برای من شیرینتر از عسل است! آنگاه امام علیه السلام فرمودند: آری به خدا سوگند تو نیز یکی از کسانی خواهی بود که فردا به فیض عظیم شهادت نائل میآیی. وی از شنیدن این خبر بسیار خوشحال گشت.
۲. بصیرت:
در دوران حاکمیت حکومت اموی، به دلیل تبلیغات زهرآگین علیه خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله، تشخیص حقانیت امام حسین علیه السلام کار آسانی نبود و حتی بسیاری از سیاستمداران بزرگ تحت تاثیر وضع حاکم، قیام آن حضرت را مورد انتقاد قرار میدادند و افراد به اصطلاح خیرخواه، به امام علیه السلام توصیه میکردند که دست از مخالفت با یزید برداشته با او به گونهای مصالحه کنند! در چنین موقعیتی عدهای از جوانان با بصیرت به ضرورت قیام امام حسین علیه السلام پی برده و با تمام وجود به حمایت از او پرداختند و لحظهای در این راه به خود تردیدی راه ندادند. امام صادق علیه السلام در یک مورد وقتی به توصیف صفات و فضیلت بینظیر فرمانده و پرچمدار لشکریان امام حسین میپردازد، میفرمایند: خدا رحمت کند عموی ما عباس را او از بصیرت و ژرف بینی بسیار نافذ و ایمان بسیار استوار برخوردار بود. به همراه اباعبدالله به جهاد پرداخت و در نهایت هم به فیض شهادت نایل آمد. در جایی دیگر، در این باره در زیارتنامه آن حضرت میخوانیم: گواهی میدهم که تو در امر دین و اعتقادات هیچگونه سستی از خود نشان ندادی و از روی علم و آگاهی و بصیرت کامل به انجام وظیفه پرداختی و به شایستهترین انسان اقتدا کردی و در این مسیر به شهادت رسیدی.آری، به برکت همین بینش ژرف و بصیرت کامل، دشمن نتوانست راه او را از امام حسین (علیه السلام) جداسازد.
۳. وفاداری:
در فرهنگ اسلامی وفا از نشانه های ایمان است. پیامبراکرمصلی الله علیه وآله بارها تاکید می فرمودند: هر کس به خدا و عالم آخرت ایمان آورد، باید وفای به عهد و پیمان را لازم بشمارد و از آن تخلف ننماید.بارزترین صفت جوانان کربلا، وفاداری آنان به امام زمانشان است. چرا در سختترین شرایط، حاضر نشدند عهدی را که با امام خود بسته بودند نقض کنند. در میان اصحاب اباعبدالله، حضرت ابوالفضل العباس در آراستگی به این فضیلت از جایگاه امتیاز ویژهای برخوردار بودند. نام عباس بن علی علیه السلام، همیشه با صفت وفا قرین است.در عصر تاسوعا شمر از سوی عبیدالله بن زیاد، امان نامهای را برای آن حضرت و برادرانش آورد. او در پاسخ به شمر فرمود: ما هرگز نیازی به امان شما نداشته ایم و نداریم. برای ما امان الهی کفایت میکند خداوند بر تو و بر امانی که برای ما آوردهای لعنت کند. آیا شما به ما امان میدهید، ولی فرزند رسول خدا را مورد تعرض قرار میدهید. هرگز ما حاضر به پذیرش چنین کاری نخواهیم شد.
شب عاشورا نیز زمانی که امام حسین علیه السلام همه یاران خود را در خیمه جمع کردند، به آنها فرمودند: هرکس با من بماند سرنوشتش شهادت است. هرکس دوست دارد که از معرکه خود را نجات دهد، هم اینک از تاریکی استفاده کرده و خود را به جای امنی برساند و از ناحیه من در اینباره هیچگونه منعی نیست. در ضمن این مردم با ما کار دارند نه با شما…
چون سخنان امام حسین علیه السلام به پایان رسید، نخستین کسی که لب به سخن گشود، عباس بن علیعلیه السلام بود. وی خطاب به اباعبدالله فرمود: برای چه این کار را بکنیم و تو را تنها بگذاریم آیا این کار را به خاطر چند روز زنده ماندن انجام بدهیم، هرگز خداوند آن روز را نیاورد.با اشاره به نهایت وفاداری علمدار کربلا، امام صادق علیه السلام خطاب به روح پاک حضرت عباس می فرمایند: شهادت میدهم که در برابر جانشین رسول خدا همواره تسلیم بودی… همیشه به جهت خدا وفادار ماندی و لحظه ای از خیرخواهی بر او کوتاهی نکردی….
۴. ادب:
از ویژگی های دیگر یاران امام حسین علیه السلام به ویژه جوانان کربلا آراستگی به فضیلت ادب است و در این میان، قمربنی هاشم دارای منزلت خاصی است. به شهادت تاریخ، حضرت عباس علیه السلام بدون اجازه در کنار امام حسین (علیهالسلام) نمی نشست، و هنگامی که اجازه در حضور برادر می نشست، همانند یک بنده در مقابل مولای خود بر روی دو زانو در کمال تواضع می نشست. نقل شده است که آن حضرت در طول عمر خود هرگز امام حسین (علیهالسلام) را برادر خطاب نکرد بلکه اغلب در صدا زدن امام علیه السلام از تعابیری چون: سرور من، ای پسر رسول خدا، و… استفاده میکرد. گویا فقط یکبار، آنهم در لحظه ای که پس از نبرد با دشمنان زمان شهادت آن حضرت فرا رسیده بود، امام حسین علیه السلام را با عنوان برادر جان صدا می زنند.
۵. جوانمردی:
یکی دیگر از ویژگیهای جوانان کربلا، جوانمردی و از خودگذشتگی آنان است. در بین این جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردی زبانزد است.شاید بارزترین صحنه جوانمردی حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) ، آن لحظه ای است که چون پس از جنگ سخت با دشمنان خود را به شریعه فرات رساند و مشک را پر از آب ساخت تا اطفال امام حسین علیه السلام را سیراب سازد، در همان لحظه وقتی دو دست خود را پر از آب کرد تا کام تشنه خود را با جرعه آب سیراب کند، ناگهان به یاد عطش امام و مولای خود افتاد و بیدرنگ آب را بر زمین ریخت و با لب تشنه و در حالیکه این دو بیت را زیر لب زمزمه میکرد به سمت خیمه های امام حسین علیه السلام حرکت کرد: «ای نفس! زندگی بعد از حسین خواری و ذلت است. مبادا بعد از او زنده بمانی که دچار این ذلت شوی. این حسین است که با لب تشنه در معرض خطر مرگ قرار گرفته است. آیا تو با این حال میخواهی آب خنک و گوارا بنوشی.
۶. پایبندی به احکام و ارزشها:
ویژگی دیگر اصحاب امام حسین (علیهالسلام) ، پاسداری از احکام الهی و پافشاری بر ارزشهای اصیل دینی است. همانگونه که، خود امام حسین (علیهالسلام) حتی در بحبوحه جنگ به محض اینکه متوجه میشوند وقت نماز است، دست از جنگ برداشته مشغول نماز میشوند خواهر بزرگوارشان حضرت زینب (علیهاالسلام) نیز با شهادت حضرت، علیرغم تحمل آن همه مصائب حتی در شب یازدهم عاشورا نماز شب خود را ترک نمی کنند و طبق معمول پس از نماز شب به راز و نیاز و مناجات با پروردگار مشغول میشوند. همانطور که بعضی مورخین ذکر کردهاند شخصی به نام سهل به سعد نقل میکند که هنگام ورود کاروان اسرای کربلا به شام، در کنار دروازه دمشق بودم که دیدم مردم به جشن و پایکوبی مشغولند. از دیدن این صحنه و وضع نامناسب اهلبیت امام حسین (علیهالسلام) بسیار متاثر شدم. در فرصتی که به دست آمد خودم را به کنار محمل حضرت سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) رساندم. خودم را به آن بانوی بزرگوار معرفی کردم. عرض کردم: بانوی من از شیعیان پدر بزرگوار تو هستم اگر کاری داشته باشید حاضرم آن را انجام دهم.
سهل بن سعد میگوید: حضرت سکینه به محض شنیدن این سخن به من فرمودند: به نیزهداری که این سر مبارک را با خود حمل میکند بگو کمی جلوتر حرکت کند بلکه مردم مشغول تماشای سر بشوند و در نتیجه از نگاه کردن به سر و صورت حرم رسول خدا خودداری کنند.از این حکایت به خوبی روشن میشود که علیرغم تحمل داغ پدر و برادران و عموها و… بیاحترامیهای سربازان بیرحم یزید، در چنان شرایطی نیز لحظهای از «حجاب» این حکم ارزشمند اسلامی غافل نبوده است. در حد توان تلاش کرده است تا از آن پاسداری نموده و از به خطر افتادن آن جلوگیری به عمل آورد.
۷. رشادت:
وهب جوانی بیست و پنجساله بود که بعد از اجازه امام حسین (علیهالسلام) ، به میدان تاخت و با رشادت عجیبی جنگید، به طوری که نوزده سواره و بیست پیاده را کشت. آنگاه هر دو دست او را قطع کردند. او همچنان جنگید تا او را اسیر کرده و نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد که صلابت و دلاوری او را دیده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چه صولت و رشادت سختی داری؟» سپس دستور داد گردنش را زدند.
۸. صبر و استقامت:
مصائب امام سجاد (علیهالسلام) از جمله سه شبانه روز تشنگی و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و کشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و کلیه یاران بودن، تاراج خیمه ها و اسارت بانوان اهلبیت نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است.
۹. ایثار و فداکاری:
نوجوانان و جوانان کربلا در گذشت و فداکاری چنان جلوه نمائی کردهاند که فداکاری از این نوع را چشم تاریخ به خود ندیده است. در شرح حال عبدالله بن الحسن (علیهالسلام) میخوانیم که در واقعه کربلا نوجوانی ۱۱ ساله بود و در لحظاتی که شمر بر سینه امام حسین (ع) نشسته بود، خود را بر روی امام انداخت تا از ایشان در مقابل دشمنان دفاع نماید ولی آن نابکاران ابتدا با ضربت شمشیر دست وی را قطع و سپس حرمله با تیر وی را در آغوش امام حسین(ع) به شهادت رساند.
۱۰. شجاعت و شهامت:
یکی از بارزترین صفات جوانان کربلا شجاعت و شهامت آنان بود. این نوجوانان و جوانان شجاع، هریک در مقابل صدها نفر از سپاه شام، با غرور و افتخار ایستادگی نموده و پس از به هلاکت رساندن چندین نفر از آنان، خود به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.صفات پسندیدهای مانند عفو و بخشش، ،آزادگی، عزت نفس، اخلاص، رأفت و… از دیگر اوصاف جوانان کربلاست.
شرح حال برخی از جوانان و نوجوانان کربلا
۱- عباس بن علی (علیه السلام): پدرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ، مادرش فاطمه ام البنین و کنیه اش ابوالفضل است. «عباس» جوانی دلاور، زیبا و بلندبالا بود. وقتیکه سوار اسب میشد، پاهایش به زمین میرسید. او علاوه بر مزایای جسمی، از نظر ملکات روحی و کمالات نفسانی نیز بعد از برادرش امام حسین (علیهالسلام) در میان همه جوانان و رجال اهلبیت (علیهالسلام) نظیر نداشت. ایشان در جنگهای صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت. به خاطر سیمای جذاب و نورانیش، او را «قمر بنی هاشم» می خواندند و به خاطر آوردن آب به خیمه ها «سقا» لقب یافت.امام سجاد (علیهالسلام) میفرماید: «خدا رحمت کند عمویم را که جان خویش را در راه برادرش فدا کرد تا آنکه دست هایش قطع شد. خداوند دو بال به او داده است که به وسیله آن با فرشتگان در بهشت پرواز میکند. چنانکه خداوند برای جعفر بن ابیطالب قرار داده است».وقتی که امام حسین (علیه السلام) بر بالین خون آلود حضرت عباس (علیه السلام) حاضر شد، فرمود: الان انکسر ظهری و لست حیلتی.حضرت ابوالفضل در کربلا سی و چهار ساله بود.
۲- علی بن حسین، امام زین العابدین (سجاد) (علیهالسلام): در حادثه کربلا بیست و دو ساله بود و آنروزها بیمار بود. همین بیماری نیز باعث گردید که وی از خطر کشته شدن نجات یابد و دودمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روی زمین باقی بماند.حضرت امام سجاد (علیهالسلام) مصائب و مشکلات و اذیتهای بسیاری را تحمل کرد و با سخنرانیها و افشاگریهایی در مجالس عبیدالله زیاد و یزیدبن معاویه، باعث زنده نگاه داشته شدن عاشورا و به لرزه در آمدن پایه های حکومت اموی گشت.
دوران زندگی آن حضرت را میتوان به دو بخش خلاصه کرد:
الف- بیست و دو سال ملازمت با پدر بزرگوارش.
ب- سی و پنج سال دوران امامت، یعنی دشوارترین دوران خفقان حکومت امویان، که آنحضرت در سخت ترین شرایط به وظیفه امامت ادامه داد و عالی ترین معارف و اخلاقیات و امور سیاسی و اجتماعی را در لباس دعا بیان فرمود.
حضرت امام سجاد (علیهالسلام) بنابر قول مشهور در بیست و پنج و به قولی دوازده محرم سال نود و پنج هجری قمری به وسیله هشام بن عبد الملک در سن حدود پنجاه و شش سالگی به شهادت رسید.
۳- علی بن الحسین (علی اکبر علیه السلام): پدرش امام حسین (علیه السلام)، و مادرش لیلی دختر ابی مره بود.ایشان به علی اکبر معروف بود و از حیث شجاعت و نبوغ، بهترین یادگار جدش علی بن ابیطالب بود و از لحاظ چهره زیبا و تناسب اندام و خوی نیکو و گفتار نغز از همه کس به جد بزرگوارش، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شبیه تر بود. نخستین شهید از بنی هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش قطعه قطعه گردید و نزدیکترین شهیدی است که در کنار امام حسین (علیهالسلام) دفن شده است. سن او را از هیجده سال تا بیست و هفتسال نقل کرده اند.
۴- عبدالله بن علی (علیه السلام): پدرش، علی (علیهالسلام) و مادرش فاطمه امالبنین میباشد که به توصیه برادرش حضرت عباس (علیه السلام) به میدان کارزار شتافت. او اولین فرزند ام النبین است که در روز عاشورا به شهادت رسید. سن او در هنگام شهادت بیست و پنج سال بود.
۵- عثمان بن علی (علیه السلام): پدرش علی (علیهالسلام) و مادرش امالبنین است. به خاطر علاقه شدیدی که حضرت علی (علیهالسلام) به «عثمان ابن مظعون» داشت، نام فرزندش را عثمان گذاشت. وی دومین فرزند امالبنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید. او به هنگام شهادت نوزده ساله بود.[۱۸]
۶- جعفر بن علی (علیه السلام): پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مادرش فاطمه امالبنین میباشد. امام علی (علیهالسلام) به واسطه علاقه و محبتی که به برادرش «جعفر طیار» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد.امام حسین (علیهالسلام) به وی فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو برادرم (عبدالله و عثمان) شهید ببینم. وی در هنگام شهادت نوزده سال سن داشت. این سه برادر و حضرت عباس (علیهالسلام) ، امان نامه شمر (لعنتالله علیه) را رد کردند و امام حسین (علیهالسلام) را تنها نگذاشتند.
۷- ابوبکر بن علی (علیه السلام): پدرش علی (علیهالسلام) و مادرش لیلی دختر مسعود بن خالد بود. او را «محمد اصغر» و یا «عبدالله» میخواندند. او در روز عاشورا پس از کارزار با دشمن، به محاصره در آمده و به شهادت رسید. نوشته اند: جسد بیجان او را در آبراه خشکی در کربلا یافتند.
۸- قاسم بن الحسن (علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی (علیهالسلام) و مادرش «رمله» میباشد.
در شب عاشورا در پاسخ امام حسین (علیهالسلام) که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شیرینتر از عسل».
او پس از اصرار زیاد از امام حسین (علیهالسلام) اجازه به میدان رفتن گرفت و اینچنین رجز می خواند:
اگر مرا نمی شناسید، من پسر حسن (علیهالسلام) هستم که او فرزند پیامبر برگزیده و امین خداست. این حسین است که همانند اسیر در میان گروهی از مردم به گروگان گرفته شده است. خدا آنها را از بارانش سیراب نکند.او کارزار سختی نمود و با اینکه نوجوانی کم سن و سال بود، پس از کشتن سی و پنج نفر از دشمنان، در نهایت بر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و به شهادت رسید. سن او سیزده سال بود.
۹- ابوبکر بن الحسن (علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی (علیهالسلام) و مادرش کنیز آن حضرت بود. او از مدینه همراه عمویش امام حسین (علیهالسلام) به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به میدان آمد و جنگید تا به فیض شهادت نایل گشت.
۱۰- عبدالله بن الحسن (علیه السلام): پدرش امام حسن مجتبی (علیهالسلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله میباشد. عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین (علیهالسلام) را زخمی و بییاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم». در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین (علیهالسلام) روانه شد. عبدالله دستخود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان» ! حسین (علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق میکند. ناگاه حرمله بن کامل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین (علیهالسلام) به شهادت رسید. وی نوجوانی یازده ساله بود.
۱۱- عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زینب (علیها السلام) بود. او در اوایل راه مکه به کربلا، در «وادی عقیق» به امام حسین (علیهالسلام) پیوست. او در روز عاشورا به میدان نبرد شتافت و شمشیر زد تا به شهادت رسید.
مینویسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در رکاب حسین (علیهالسلام) مصیبت مرا آسان میکند… .»
۱۲- محمدبن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء میباشد. او با برادرش «عون» در راه مکه به کربلا در «وادی عقیق» به امام حسین (علیهالسلام) پیوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به میدان رفت و به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «اگر چه من توفیق یاری حسین را نیافتم، ولی با تقدیم پسرانم او را یاری کردم.»
۱۳- عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقیل و مادرش، رقیه دختر حضرت علی (علیهالسلام) می باشد. وی در روز عاشورا در میدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد. دشمن به سوی او تیری رها کرد و و عبدالله دستش را روی صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیری کند. تیر دستش را به پیشانی دوخت. تیری دیگر، قلب او را نشانه گرفت. شهادت او در روز عاشورا اینگونه بود. عبدالله، چهارده سال داشت.
۱۴- محمد بن مسلم: پدرش مسلمبنعقیل و مادرش از کنیزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله» در حمله دسته جمعی فرزندان ابیطالب به دشمن شرکت کرد، سپس به شهادت رسید. او سیزده ساله بود.
۱۵- عبدالرحمن بن عقیل: پدرش، «عقیل» برادر علی (علیه السلام) و مادرش از کنیزان است. وی از عموزادگان امام حسین (علیهالسلام) است. امام حسین (علیه السلام) فریاد زد: «ای عموزادگان من! صبر و مقاومت پیشه سازید… بعد از این دیگر هرگز سختی و مصیبتی نخواهید دید.» وی در روز عاشورا در حمله دسته جمعی فرزندان ابیطالب به دشمن، شرکت کرد و به شهادت رسید.
۱۶- جعفر بن عقیل: پدرش «عقیل» و مادرش «خوصاء» میباشد «جعفر» در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت و در حالی که مادرش جلوی خیمه ایستاده بود و او را نظاره میکرد، به شهادت رسید.
۱۷- سیف بن الحارث «الهمدانی»
۱۸- مالک بن عبدالله «الهمدانی»
۱۹- شبیب
«سیف» و «مالک» پسر عموی یکدیگر بودند و به همراه غلامشان «شبیب» به سپاه امام حسین (علیهالسلام) پیوستند. روز عاشورا آن دو در حالی که می گریستند، به خدمت حضرت رسیدند. امام فرمود: «چرا گریه میکنید؟» آن دو گفتند: فدایت شویم، برای خودمان گریه نمیکنیم، ولی برای شما گریه میکنیم که در محاصره دشمن قرار گرفته اید و ما بیش از جانمان چیزی نداریم تا با آن از تو حمایت کنیم.» حضرت به آنها فرمود: «خداوند از بابت علاقه و همدردیتان با من به شما پاداش دهد.» آنها در حالیکه یکدیگر را حمایت میکردند، در جنگ دشمن به شهادت رسیدند. غلامشان در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسید.
۲۰- عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام (علیهالسلام) ملحق شد و حربن یزید خواست نگذارد. امام (علیهالسلام) فرمود: «اینها یاران منند و نباید آنها را از این کار باز داری» آنها به امام ملحق شدند و راهنمای آنها طرماح بود. صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهدای حمله اول ذکر کرده است. دیگران گفتهاند با پدرشان در یکجا شهید شدند و این قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است.
۲۱-عمرو بن قرظه: پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا (صلیالله علیه و آله) و از یاران علی (علیهالسلام) بود. عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسین(علیهالسلام) پیوست. در روز عاشورا به میدان رفت و جنگید، ولی به سوی حسین (علیهالسلام) برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند. او خود را سپر حضرت کرده و تیرها به صورت و سینهاش برخورد میکرد تا آسیبی به امام حسین (علیهالسلام) نرسد.
او در حالیکه بدنش پر از جراحتشده بود، رو به حضرت کرد و گفت: «یابن رسول الله! آیا به عهد خود وفا کردم؟» حضرت فرمود: «در بهشت جلوی من خواهی بود و سلام مرا به رسول خدا برسان.» در همین لحظه عمرو به زمین افتاد و به شهادت رسید.
۲۲- عمرو بن جناده: عمرو که جوانی بیست و یک ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: «پسرم برو از حریم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن جنگ کن.» او بعد از اجازه از امام حسین (علیهالسلام) به دشمن حمله کرد و همچنان جنگید، تا به شهادت رسید. دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به طرف حسین (علیهالسلام) پرتاب کرد. مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر یکی از سپاهیان عمربنسعد زد و او را به هلاکت رساند.
۲۳ و ۲۴- عبدالله و عبدالرحمن بن عروه: این دو برادر از اشراف و دلیران کوفه بودند و جدشان از یاران علی (علیه السلام) بوده است. آنها در کربلا به امام حسین (علیه السلام) ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: «دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم.» حضرت به آنها فرمود: «آفرین بر شما باد.» این دو برادر در نزدیکی امام (علیهالسلام) با دشمن مبارزه کردند تا شهید شدند. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السلام علی عبدالله و عبدالرحمن ابن عروه بن حراق الغفاریین»
۲۵ و ۲۶- وهب و همسرش (هانیه)
وهب مردی دلاور و از مسیحیان کوفه بود که با دیدن معجزه امام حسین (علیه السلام) و با شنیدن پیام امام (علیه السلام) با همسر و مادر خود به سوی کربلا حرکت کرد و مسلمان شد. او در روز عاشورا با توصیه مادرش و اجازه امام حسین (علیهالسلام) به میدان رفت و با صولت عجیبی جنگید، به طوری که نوزده سوار و بیست پیاده را کشت و سپس هردو دستش را قطع کردند. وهب همچنان جنگید تا به شهادت رسید. پس سر بریده او را به سوی لشکر امام حسین (علیهالسلام) انداختند. مادرش سر او را به آغوش کشید و سپس آن را به سوی دشمن انداخت. امام حسین فرمود: «ای مادر وهب به خیمه برگرد. پسرت اکنون با رسول خداست.» وهب هنگام شهادت بیست و پنج سال داشت. او و خانوادهاش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرویده بودند و در پیکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشیر و نیزه و تیر دیده میشد.«هانیه» همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتیده همسرش وهب رساند، خونهای پیکر او را پاک میکرد و گفت: «بهشت برتو گوارا باد». شمر وقتی او را دید، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را کشت. این نخستین زن و یگانه زنی بود که در کربلا در راه دفاع از حریم امام حسین (علیهالسلام) به شهادت رسید.
۲۷ و ۲۸- عبدالله و عبیدالله بن یزید: «عبدالله» و «عبیدالله» همراه پدرشان «یزید» که از شیعیان بصره بودند همراه عدهای دیگر از بصره بیرون آمده و در محلی به نام (ابطح) در نزدیکی مکه به امام حسین (علیهالسلام) پیوستند.در روز عاشورا «عبدالله» و «عبیدالله» در حمله اول که دسته جمعی بود، به شهادت رسیدند.
۲۹- عبدالرحمن بن مسعود: عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از شیعیان و شجاعان مشهور بودند که با لشکر عمربن سعد از کوفه خارج شدند، ولی پیش از آغاز درگیری، به امام حسین (علیه السلام) پیوستند.«عبدالرحمن» و پدرش در روز عاشورا و در حمله اول، به شهادت رسیدند.
۳۰- عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان دلیر و معروف بود. پدرش حسان از اصحاب امام علی (علیه السلام) بود. عمار از مکه در خدمت امام (علیهالسلام) بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض عظیم شهادت نائل گشت.
۳۱- حبشی بن قیس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نهم است. او در ایامی که خبر از جنگ در کربلا نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسید.