خانه / مطالب سایت / ادبیات / شعر غدیر خم

شعر غدیر خم

شعر غدیر خم

**************************

ghadir mobarak

غدیر

یکی گوید سراپا عیب دارم
یکی گوید زبان از غیب دارم

نمی دانم که هستم هرچه هستم
قلم چون تیغ می رقصد به دستم

نه دِئبـِل نه فَرَزدَق نه کُمِیتَم
ولیکن خاک پای اهل بیتم

الا ساقی مستان ولایت
بهار بی زمستان ولایت

از آن جامی که دادی کربلا ر
بنوشان این خراب مبتلا ر

چنان مستم کن از یکتا پرستی
که از آهم بسوزد ملک هستی

هزاران راز را در من نهفتی
ولی در گوش من اینگونه گفتی

زاحمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندرین یک میم غرق است

یقینا میم احمد میم مستیست
که سرمست ازجمالش چشم هستیست

زاحمد هر دو عالم آبرو یافت
دمی خندیدو هستی رنگ وبو یافت

اگر احمد نبود آدم کجابود
خدا را آیه ای محکم کجا بود

چه می پرسند کین احمد کدام است
که ذکرش لذت شُرب مدام است

همان احمدکه آوازش بهار است
دلیل خلقت لیل النهار است

همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بت شکن هارادلیل است

همان احمدکه ستارُالعیوب است
دلیل راه و علّامُ الغیوب است

همان احمدکه جامش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است

همان احمد که ختم الانبیاء شد
جناب کُنتُ کنزاً مخفیا شد

همان اوّل که اینجا آخر آمد
همان باطن که برما ظاهرآمد

همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محمّد

محمد میم و حاء و میم و دال است
تدارک بخش عدل و اعتدال است

محمد رحمهٌ للعالمین است
شرافت بخش صد روح الامین است

محمد پاک و شفاف و زلال است
که مرآت جمال ذوالجلال است

محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت

ولایت بادۀ غیب و شهود است
کلید مخزن سرّ وجود است

محمد با علی روز اخوت
ولایت را گره زد بر نبوت

محمد را علی آیینه دار است
نخستین جلوه اش در ذوالفقار است

به جز دست علی مشکل گشا کیست
کلیدکُنتُ کنزاًمخفیا کیست

کسی دیگر توانایی ندارد
که زخم شیعه را مرهم گذارد

غدیر ای باده گردان ولایت
رسولان الهی مبتلایت

ندا آمد ز محراب سماوات
به گوش گوشه گیران خرابات

رسولی کز غدیر خم ننوشد
ردای سبز بعثت را نپوشد

تمام انبیاء ساغر گرفتند
شراب از ساقی کوثر گرفتند

علی ساقی رندان بلاکش
بده جامی که می سوزم در آتش

مرا آیینۀ صدق و صفا کن
تجللی گاه نور مصطفی کن

” مرحوم آغاسی “

**************************
غدیر ، باب رحمت

باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر
شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر

موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر
چشمه ‏های نور جاری شد ز دامان غدیر

شد غدیر خُم تجلی‏گاه انوار خد
تا در آن ‏جا جلوه ‏گر شد نور مِصباحُ الهُدی

آفرینش را بُوَد بر سوی آن سامان نگاه
ما سوی اللّه‏ منتظر تا چیست فرمان اِله

ناگهان خَتمِ رُسُل ، آن آفتاب دین پناه
بر فراز دست می ‏گیرد علی را همچو ماه

تا شناساند به مـردم آن ولی اللّه‏ ر
? والِ مَن والاه ? خواند ، ? عادِ مَن عاداه ? ر

ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام
بر تو ای روز امامت از همه امت سلام

از تو محکم شد شریعت ، وز تو نعمت شد تمام
ما به یاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام

از ولای مُرتضی دل را چراغان می‏ کنیم
بـا علی بار دگر تجدید پیمـان می‏ کنیم

” سیّدرضا مؤید “

مطلب پیشنهادی

جنگل برای کیست؟

جنگل برای کیست تحقیق و داستانی درباره جنگل و اهمیت حیاتی آن برای ما و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *