خانه / مطالب سایت / ادبیات / داستان داش آکل از صادق هدایت

داستان داش آکل از صادق هدایت

داش آکل-صادق هدایت

قسمتی از داستان:

همه اهل شیراز میدانستند که داش آکل و کاکا رستم سایه یکدیگر را با تیر میزدند . یکروز داش آکل روی
سکوی قهوه خانه دو میل چندک زده بود ، همانجا که پا توغ قدیمیش بود . قفس کرکی که رویش شله سرخ کشیده
بود ، پهلویش گذاشته بود و با سرانگشتش یخ را دور کاسه آبی میگردانید . ناگاه کاکارستم از در درآمد ، نگاه
تحقیر آمیزی باو انداخت و همینطور که دستش بر شالش بود رفت روی سکوی مقابل نشست . بعد رو کرد به
شاکرد قهوه چی و گفت :
” به به بچه ، یه یه چای بیار ببینیم . ”
داش آکل نگاه پرمعنی بشاگرد قهوه چی انداخت ، بطوریکه او ماستها را کیسه کرد و فرمان کاکا را نشنیده
گرفت . استکانها را از جام برنجی در میآورد و در سطل آب فرو میبرد ، بعد یکی یکی خیلی آهسته آنها را خشک
میکرد . از مالش حوله دور شیشه استکان صدای غژ غژ بلند شد …….. برای دانلودکامل داستان به انتهای این پست مراجعه کنید.

داستان داش آکل
داستان داش آکل

دانلود با حجم ۱۱۶کیلو بایت

مطلب پیشنهادی

جنگل برای کیست؟

جنگل برای کیست تحقیق و داستانی درباره جنگل و اهمیت حیاتی آن برای ما و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *